اصلی و کرم، عاشقانه‌ای کهن و بی‌نظیر از دیار آذربایجان

اصلی و کرم، عاشقانه‌ای کهن و بی‌نظیر از دیار آذربایجان

اصلی و کرم، عاشقانه‌ای کهن و بی‌نظیر از دیار آذربایجان
داستان‌های عامیانه بخشی از فرهنگ هر جامعه را تشکیل می‌دهند. این داستان‌ها معمولا ریشه در تاریخ یک قوم دارند و سینه به سینه و نسل به نسل، از گذشته‌های دور به اشتراک گذاشته شده‌اند. در این مسیر نیز، متناسب با هر دوره تاریخی، بخش‌هایی از داستان از یادها رفته یا بخش‌هایی به آن اضافه شده است. از این رو مطالعه داستان‌های عامیانه، می‌تواند راهی برای درک زندگی و تاریخ مردم یک فرهنگ باشد، خصوصا اگر این داستان‌ها با آداب و رسومی درآمیخته باشد و سنت‌هایی را در میان مردم به وجود آورده باشد.
در ایران، به خاطر فرهنگ دیرینه‌اش، داستان‌های عامیانه فراوانی وجود دارد که هر کدام، بیانگر بخشی از روحیات مردم یک قوم و منطقه است. در گذشته‌های نه چندان دور، مادربزرگ‌ها و پدربزرگ‌ها، نوه‌ها را گرد خود جمع می‌کردند و داستان‌هایی را که از پدران و مادران خود شنیده بودند، برای آنان تعریف می‌کردند. امروزه با کوچک‌تر شدن خانواده‌ها، چنین جمع‌هایی نیز به برخی مراسم طول سال، همچون شب یلدا یا تعطیلات نوروز منحصر شده و این موضوع تهدیدی است برای بخش مهمی از خاطرات و فرهنگ این سرزمین. به همین دلیل، اخیرا برخی از مشهورترین داستان‌های ایران‌زمین، به عنوان میراث معنوی به ثبت رسیده تا تلاشی برای حفظ آن برای نسل‌های بعد انجام گرفته باشد. داستان اصلی و کرم، از جمله همین داستان‌های عامیانه است که در میان مردم آذری‌زبان ایران، شکل گرفته است.

عاشقانه‌ای به نام اصلی و کرم

اصلی و کرم، داستان عشق پسری مسلمان به دختری ارمنی است. داستان دو روایت دارد که یکی به وصال و دیگری به مرگ ختم می‌شود و مشخص است که داستان‌پردازان گمنام تاریخ، داستان را به نحوی پیش برده‌اند که بتوانند در غم و شادی آن را مهمان محافل خود کنند. هر چند کهنسالان معتقدند پایانی که به وصال ختم می‌شود و از گذشته‌های دور، عاشیق‌های آذری آن را با نوای دلنشین خود، در محافل شادی و عروسی آذری‌زبان‌ها تعریف کرده‌اند، معتبرتر است. البته امروز ذائقه‌ها عوض شده و در عروسی‌ها، کمتر اثری از چنین اجراهایی می‌توان یافت.

ماجرای اصلی و کرم

گفته می‌شود اصلی و کرم یک داستان واقعی یا حداقل برگرفته از یک رویداد واقعی است که در زمان شاه عباس (سلطنت از 1587 تا 1629 میلادی) اتفاق افتاده است. بر اساس این داستان زیادخان، یک چوپان بود که به مقام ولایت سمرقند، یکی از شهرهای بزرگ آن زمان انتخاب شد و آوازه دادگستری او در منطقه پیچید. مدتی بعد، قراملک که یک ارمنی فریب‌کار بود، با شنیدن آوازه انصاف زیادخان، از تبریز به سمرقند رفت و با ترفند و حیله خود را به وی نزدیک کرد تا این که به خزانه‌داری وی منصوب شد.
روزی قراملک و زیادخان در باغی قدم می‌زدند که ناگهان سیبی را درون رود دیدند. وقتی سیب را از آب گرفتند، سیب دیگری از کنارشان رد شد. زیادخان این اتفاق را به فال نیک گرفت و از خدا خواست به او و قراملک فرزندانی عطا کند. آنان با هم قرار گذاشتند اگر یکی از این فرزندان دختر و دیگری پسر بود، آنان را در بزرگسالی به عقد هم درآورند. از قضا زیادخان صاحب پسری به نام محمود و قراملک صاحب دختری به نام مریم شدند.
زمان گذشت و مریم و محمود تا 18 سالگی یکدیگر را ندیدند. در این زمان بود که محمود و مریم به صورت ناگهانی با یکدیگر آشنا شدند و در نگاه اول، به یکدیگر دل باختند. در این لحظه شعری خواندند و قرار گذاشتند برای آن که کسی از عشقشان با خبر نشود، بین خودشان مریم را «اصلی» و محمود را «کرم» بنامند.
کرم از عشق دختر پریشان‌احوال شد. پدر هر چه طبیب در شهر بود برای مداوای او خبر کرد، ولی کرم حرف دل خود را تنها به یک پیرزن گفت. پیرزن نیز آن را به زیادخان منتقل کرد. زیادخان قراملک را به حضور خود فراخواند و از وی خواست به وعده‌ای که داشتند عمل کند، ولی قراملک به این عنوان که ارمنی نمی‌تواند با یک مسلمان ازدواج کند، خلف وعده کرد. سپس شایعه کرد که بلایی به روستای زنگی که محل زندگی او بود، نازل خواهد شد. وی و مردم روستا از ترس، از آن جا کوچ کردند. مدتی بعد، «کرم» که به هوای دیدن «اصلی» به روستا رفت آن جا را خالی دید، ولی پرس و جو کنان مسیری را که «اصلی» به آن قدم گذاشت پیدا کرد. سپس با معجزه‌ای، راهی سه‌ماهه را که «اصلی» تا استانبول طی کرده بود، در یک چشم به هم زدن پیمود. «اصلی» و «کرم» به هم رسیدند ولی قراملک توطئه‌هایی برای جدا کردن آن‌ها از یکدیگر ترتیب داد. در نهایت پس از ماجراهای فراوان، این دو عاشق در حلب با یکدیگر ازدواج کردند و صاحب دو فرزند شدند.
در حال حاضر در شهر تبریز، دو مقبره وجود دارد که برخی اهالی محلی آن را به «اصلی» و «کرم» منسوب می‌کنند، با این حال نمی‌توان با قطعیت در این باره اظهار نظر کرد.

ویژگی‌های داستان اصلی و کرم

«اصلی» و «کرم» را می‌توان یکی از بزرگ‌ترین داستان‌های عامیانه آذری دانست که بار بخش بزرگی از فرهنگ شفاهی آذربایجان را به دوش می‌کشد. این داستان طولانی است و در جزئیات، نقل‌های مختلفی پیرامون آن شکل گرفته است. استفاده عاشیق‌ها از این داستان، موجب شده نقل این داستان، به یکی از آیین‌های کهن آذربایجان تبدیل شود.

ثبت ملی داستان اصلی و کرم

در سال 2013 میلادی (1391 خورشیدی) داستان اصلی و کرم در فهرست میراث ناملموس ایران به ثبت رسید تا راه برای شناخت بیشتر همگان از آن هموارتر شود.
نام اصلی و کرم، عاشقانه‌ای کهن و بی‌نظیر از دیار آذربایجان
کشور ایران
ناحیهآذربایجان شرقی
شهرتبریز
نوعسایر
ثبتملی
متن خود را وارد کرده و Enter را فشار دهید

تغییر اندازه فونت:

تغییر فاصله کلمات:

تغییر ارتفاع خط:

نوع ماوس را تغییر دهید: